Monday, February 27, 2006
اگر يك معلول مادرزاد نتواند قهرمان مسابقه دوي سرعت شود، مسئولش فقط خودش است
دكتر شريعتي - از سخنراني "پدر، مادر ما متهميم" -البته مطمئن نيستم
Saturday, February 25, 2006
تعصب
هرگز حاضر نيستم سرنوشتم را با سرنوشت هيچ عقيده اي بپيوندم
نيكوس كازانتزاكيس
اين روزها يكي از سرگرميهايم تماشاي بازيهاي المپيك زمستاني است (خدا پدر و مادر اين نصابان ديش را بيامرزد) و براي آنكه زياد دچار تهاجم فرهنگي نشوم گاه و بيگاه در كشاكش يك رقابت زيبا ميان مردان خوش اندام و خوش لباس يا زنان شاد و زيباروي گريزي هم به صداسيماي جمهوري اسلامي ميزنم. چشمتان روز بد نبيند! ناگهان از اوج رنگ و نور و شادي و زيبايي ميپرم وسط عزاي عمومي. چه تفاوت عميقي
چرا اين جهان سوم هيچ وقت نميخواهد درست شود؟ چرا ما هميشه عقب مانده و مهجور و بدبخت و عزاداريم؟ چرا پس از گذشت هزاران سال از زندگي بشر همچنان درگيرودار همان روزهاي اول باقي مانديم!؟ چرا اينچنين از دنيا فاصله گرفته ايم؟
مشكل از كجاست؟ چرا نميتوانيم اين تفاوت عميق را اندكي كمتر كنيم؟
من پاسخ تمام اين پرسشها را تنها يك چيز ميدانم : تعصب. منظورم تعصب كور نيست چون اصلاً تعصب بينا نداريم. تعصب به هرچيز و هركس كور است
اگر كمي دقت كنيد ميبينيد كه همه متعصبيم، تحصيلكرده و روشنفكر و بيسواد و عامي و مؤمن و كافر، همه متعصب هستيم، هركدام به چيزي و با درجه اي. عاميان براي مرگ هزارسال پيش محمد و علي ضجه ميزنند و مويه ميكنند و روشنفكران از هدف اصلي! پيامبران و امامان ميگويند. بيكلاسها! در دهه محرم حمام را ترك ميكنند و باكلاسها عرق خوري را. جاهلان در جواب يك كاريكاتور! پرچم ميدرند و سفارت تسخير ميكنند، عاقلان كار زشت روزنامه دانماركي را محكوم ميكنند. پدران و برادران بيسواد، دختران و خواهران عاشقشان را ميكشند، پدر و برادر باسواد فقط كتكش ميزنند. در عزاي حسين، مادر عقب مانده فرق كودكش را با قمه ميشكافد، مادر پيشرفته گوش فرزندش را به خاطر گوش دادن به موسيقي ميپيچاند. براي رسيدن به رستگاري و موفقيت، نادانهايمان دست به دامن نفرين ميشوند و توصل بر ائمه اطهار، دانايانمان آويزان توكل بر خدا. فقيرانمان براي دفع بلا، سراغ صندوق صدقات ميروند، اغنيايمان به سروقت سفره اباالفضل و حضرت عباس. هيچكدام از گزند تعصب دور نيستيم. تعصب به مذهب، تعصب به عقيده، تعصب به علم، تعصب به كار، تعصب به رشته تحصيلي!، تعصب به شهر و كشور، تعصب به نژاد، حتي تعصب به خود
ميبينيد كه همه متعصبيم
براي من عقيده و ايمان و تعصب، واژه هاي نفرت انگيزيند كه با بستن دست و پايمان، غير از قرنها بدبختي و فلاكت چيز ديگري عايدمان نكرده اند
Wednesday, February 22, 2006
كدامين انتظاري
بخوان اي چرخ ريسك نغمه ات را
بر آن شاخ برهنه، بي گل و برگ
كه داري انتظار نوبهاري
ولي من اين دل بي آرزو را
كه از شور قيامت هم نجنبد
كنم خوش با كدامين انتظاري؟
شفيعي كدكني
Monday, February 20, 2006
شيرمهران مديري
برره سريال خوش ساخت و خوش ذوقي بود كه گذشته از برخي قسمتهاي لوسش با قسمتهاي زياديش نشستيم و خنديديم. از بدآموزي و مخرب بودن و بي ارزش بودن و ضد فرهنگ بودن و ضد بشر! بودن برره زياد شنيديم (ملت با مزه اي هستيم) تا جاييكه برخي مهران مديري را دشمن فرهنگ و تمدن خواندند، گويي مديري از پدر و مادري ماداگاسكاري متولد شده و با تشويق و ترغيب لابيهاي صهيونيستي كمر به قتل شعور ملت نجيب! ايران بسته است. گروهي ديگر نيز براي تأييد و حمايت از او آنچنان بزرگش كردند و استاد مديري خطابش كردند و از لابه لاي سكانسهاي برره هوش و نبوغ كشف كردند كه از آن طرف بام افتادند. اما آنچه هيچ وقت گفته نشد اين است كه مديري انسانيست چون من و شما، نه داراي هوش و ذكاوت ماورائ طبيعي است و نه نابغه دوران، و تنها تفاوتش با من و شما اين است كه آنقدر شهامت داشته كه دست از روزمرگي و پشت ميز نشيني و پشت دخل نشيني و حقوق بگيري و دغل بازي و مفت خوري شسته و كاري را دنبال كرده كه دوستش داشته و اين همان شهامتي است كه خيليها نداريم و در تمام عمر ميناليم كه اگر موقعيت بهتر و امكانات بيشتري داشتيم چه كارها كه نميكرديم و چه چيزها كه نمي آفريديم
شايد در سريال برره مسائلي مطرح ميشد كه به مذاق برخي (خودم!) خوش نمي آمد مانند تاريخ سازي سوزاندن ششصد هزار برره اي در چال اسكندرون يا حمايت از غني سازي نخود در خاك برره، ولي اين به معني نفي ارزش اين سريال نيست. قرار نيست براي ساخت هر قسمت از يك سريال از ملت دلير و دل نازك ايران كسب تكليف شود كه چه بگوييم و چه نگوييم كه مبادا تركي بردارد چيني نازك دلهاي آحاد امت شهيد پرور! مهران مديري هر عقيده و مسلك و مرام و فكر و انديشه اي كه داشته باشد، مهم اين است كه در كارش موفق است و هر لبخندي كه بر لب من و شما مينشاند با ارزش تر از تمام انتقادها و تأييدها و تكذيبهاست
سري هم به آلبوم از روي سادگي بزنيد، كار زيباييست
Sunday, February 19, 2006
قلعه حيوانات
گر در همه شهر يك نيشتر است
در پاي كسي است كه درويشتر است
با خواندن ماجراي قلع و قمع دراويش نعمت اللهي كه جمهوري اسلامي نه حرفش را زد نه خبرش را گفت و نه كك گزيدش، عجيب به هم ريختم
حتماً بخوانيدش اگر پشت فيلتر گير كرديد از فيلتر شكن استفاده كنيد، اگر فونتها ناخوانا بود از منوي زير استفاده كنيد
View ==> Encoding ==> UTF-8
اگر فيلترشكن هم فيلتر بود از فيلترشكنهاي ديگر استفاده كنيد. اصلاً بگوييد دوستانتان (يا شايد من) برايتان اي ميل كنند. حتماً بخوانيدش
اگر مصباح يزدي به آرزوي ديرينه اش (رهبري امت اسلام) برسد شاهد جنايات بسياري از همين دست خواهيم بود. حزب اللهي هاي هار، در اين قلعه حيوانات براي چنين روزهايي تربيت شده اند. انتظار دارودسته حجتيه رو به پايان است و نوبت بازي مصباح نزديك. از اين ميترسم كه مصباح بخواهد زمان از دست رفته در همه اين سالهايي كه از حكومت دور بود و در ولع خون و حسرت بوي گوشت ميسوخت، جبران كند
داستان نه چندان بلند قلعه حيوانات شاهكار جرج اورول ارزش دوباره خواندن و دوباره خواندن را دارد. خواندمش ... آرام شدم
Saturday, February 18, 2006
شيريني خل محمدي
فكر ميكردم داستان تغيير نام شيريني دانماركي جكي است كه ايرانيان خوش ذوق ساخته اند و هيچ احتمالي نميدادم كه اين جك لوس واقعيت داشته باشد! جداً كه آفرين به اين همه غيرت و شعور. معتقدم همانطور كه شجاعت و دليري و خوشخطي و خوش سخني و زيبايي و خوش اندامي، هم ارثي و هم اكتسابي است، حماقت و رذالت و وحشيگري هم نه تنها همينطور است بلكه قسمت ارثي بودنش بسيار بسيار پررنگتر و نيرومندتر است. حماقتي كه منجر به عوض كردن نام شيريني دانماركي به شيريني گل محمدي شده است از هيچ راهي قابل اكتساب نيست و فقط از عهده يك ژن نيرومند بر مي آيد و بس
Wednesday, February 15, 2006
جمهوري اسلامي كره شمالي
سر مقاله بسيار جالب ديروز روزنامه شرق (ستون سمت راست) را بخوانيد و سطر سطرش را با آنچه در جمهوري اسلامي اتفاق مي افتاد و مي افتد مقايسه كنيد
جنبه
در تمام مدتي كه ايرانيان غيور و جان بر كف راه افتادند در خيابانها و سفارتها را تسخير! كردند و پرچم آتش زدند و عكس يادگاري با توالت گرفتند و پرچم بر تن خر كردند و فرهنگ غني ايراني اسلامي را كه همواره همگي به آن افتخار ميكنند به جهان نشان دادند، تنها عكس العمل كفار بي دين اين بود كه اعتراضشان را با چند نامه و كلام رسمي اعلام كنند (طفلكي ها چقدر ساده اند) ولي به محض اينكه يك روزنامه آلماني كاريكاتوري از فوتباليستهاي كشورمان چاپ كرد و حتي توضيح داد كه منظور از اين كاريكاتور تروريست خواندن فوتباليستها نيست بلكه منظور مخالفت با حضور نيروهاي وزارت دفاع آلمان در حفظ امنيت بازيهاي جام جهاني بوده و كارتونيست ميخواسته بگويد وزارت دفاع آلمان فوتباليستها را اينچنين ميبيند كه ميخواهد در برگزاري بازيها دخالت كند ولي بازهم امت شهيد پرور و پرظرفيت ايران صبرشان لبريز شد و طاقتشان تمام و كارتونيست بينوا تهديد
چه نژاد فهميده و بافرهنگي هستيم
Tuesday, February 14, 2006
Valentine
ولنتاين مال هر فرهنگ و قوم و دسته و نژاد و عقيده اي كه ميخواهد باشد، عشق را عشق است
اميدوارم معشوقه هاي خوبي پيدا كنيد، البته اگر نداريد
Monday, February 13, 2006
مرگ بر دنيا و سايرين
كارتونيستهاي دانماركي (نميدانم يك نفر بوده يا چند نفر) كار بسيار بزرگي كردند كه با چند كاريكاتور ساده توانستند چهره واقعي مسلمانان، عقايد دين مبين اسلام، طرز فكر و رفتار پيروان حضرت محمد و واقعيت دنياي اسلام را به تمام دنيا نشان بدهند. چنين كاري استحقاق قدرداني دارد البته اگر مسلمين غيور و پرشور و انقلابي و جان بر كف، سر از تنشان جدا نكنند
غيب گويي-2
يعني واقعاً كشورهاي غرب و شرق نگران دستيابي ايران به انرژي اتمي هستند؟ يعني آمريكا نميداند كه دسترسي ايران به انرژي هسته اي تا سالهاي سال فقط يك روياست؟ يعني اروپاييان فكر ميكنند ايرانياني كه يك وزش مختصر باد چرخ نيروگاههايشان را پنچر و آب و برق و گازشان را قطع ميكند ميتوانند نيروگاه اتمي به پا كنند؟ من بعيد ميدانم
خل بازي امت شهيد پرور جلوي سفارتخانه هاي كشورهاي دنيا هم عجيب بود. در پس چنين وحشيگري يكدستي بايد هماهنگي زيادي بوده باشد
همانطور كه در غيب گويي قبلي گفتم گروهي (مصباحيان!) سعي در به آشوب كشيدن و شلوغ كردن مملكت دارند. فرض كنيد به دليل اين وحشي بازيها و هارت و پورتهاي هسته اي تحريممان كنند و چند بمب ناقابل هم بر سرمان بريزند و مردم را به فلاكت و هلاكت بكشانند. در اين صورت هرآن كس كه در تمام سالهاي پس از انقلاب به حكومت منصوب و متصل بوده است منفور و منزوي ميشود و اينجاست كه مصباح ميتواند با افتخار كامل و گردني افراشته اعلام كند كه از همان اول نيز با خميني و طرز فكرش مخالف بوده (كه واقعاً هم بوده) و اصلاً اعتقادي به اين حرفها ندارد و سابقه سكوت در زمان زمامداري خميني و خامنه اي يعني محبوبيتي فزاينده براي جانشيني رهبر
باز تكرار ميكنم كه براي حكومت ايران هيچ چيز مهمتر از بقا و حياتي تر از ادامه حيات نيست و براي اين منظور چاره اي نيست جز برقراري ارتباط با آمريكا و به دنبال آن اسراييل و ساير متحدان آمريكا و همه ميدانيم كه تا زمانيكه خامنه اي و بسيجيان و سپاهيانش بر سر كارند چنين چيزي نميتواند به سادگي اتفاق افتد مگر آنكه كسي جاي خامنه اي را بگيرد كه با وجود داشتن عقايدي مخالف با او قدرت كنترل بسيجيان و سپاهيان و ارتشيان را نيز داشته باشد
يكي از راه هايي كه ميتواند تابوي رابطه با آمريكا و دوستي با اسراييل را بشكند تقويت خرافات است، كاري كه دارودسته مصباح مدتي است در برنامه خود قرار داده اند، از نقشه مسير ورود امام زمان و امضاي فهرست نمايندگان مجلس توسط او تا داستان چاه جمكران. فرض كنيد شبانگاهان امام زمان به خواب مصباح (كه رهبر هم شده) بيايد و دستور برقراري ارتباط با آمريكا را در گوش مصباح بخواند. فردا صبح چه كسي جرأت مخالفت با فرمان ولي عصر را خوهد داشت؟
Sunday, February 12, 2006
برابري
آيا به برابري انسانها اعتقاد داريد؟ من هم داشتم ولي سالهاست كه نظرم عوض شده است
اصلاً قرار است انسانها با چي برابر باشند؟ با يكديگر؟ ملاك و محكمان براي برابري چيست؟ مثلاً اگر همه از هر نظر در يك سطح باشند اين يعني برابري؟ مثلاً اگر همه در سطح آيت الله خزعلي باشند يعني همه با هم برابرند؟ شايد، ولي با اين كار ماهيت انسانيت خدشه دار ميشود. انسانيت با تمام پيچيدگي و گستردگي قابل تعريف است و ملاك برابري انسانها همين انسانيت است و با همين طرز فكر چنين ميپندارم كه انسانها هرگز برابر نيستند ولي ميتوانند برابر شوند يا بهتر بگويم ميتوانند لياقت برابري پيدا كنند. هر انسان براي برابري با انسانيت راه مخصوص خود را دارد كه البته هر راهي هم هزينه مخصوص خود. معتقدم هزينه برابري با انسانيت براي كسي كه همچنان پرچم آتش ميزند و فحش ميدهد و جيغ ميكشد و زنجير ميزند و گل بر سر و خون بر تن ميمالد و چوب و چاقو بلند ميكند و از ديوار سفارت بالا ميرود بسيار بسيار هنگفت است و معمولاً اين آدمها توان (يا شايد فرصت) برابري با انسانيت را ندارند. و باز معتقدم زماني چنين موجودي ميتواند با انسانيت برابر شود كه خودش بخواهد وگرنه خواستن و گفتن ديگران نه تنها بي اثر (يا شايد كم اثر) است بلكه حتي جهل او را مركبتر ميكند. نمونه اش كارتون كارتونيست دانماركي كه تروريست نشان دادن پيامبر اسلام نه تنها چشم و گوش مسلمين را باز نكرد و به فكر وانداشتشان كه چرا اسلام مساوي با ترور معرفي ميشود (درست يا غلط) بلكه ماهيت امت مسلمان را به گمراهي بيشتر و توحش بيشتر و جهالت بيشتر كشاند و در اين ميان تنها آنهايي خود را نجات دادند كه به جاي نعره زدن به اين فكر كردند كه اگر اسلام دين ترور (وحشت) نيست پس چرا پيروانش اينچنين وحشتناك و خطرناكند. اين بي تعصب انديشيدن و تابو شكستن همان هزينه برابري با انسانيت است كه هركسي توان (يا فرصت) آن را ندارد و به همين دليل انسانها را با يكديگر (با انسانيت) برابر نميدانم و معتقدم حق توحشي كه كفار براي بودن و ماندن در سرزمينهايي كه يك قرن بعد همچنان سفارت آتش ميزنند ميگرفتند چه حق به جايي بوده است
Tuesday, February 07, 2006
روز عزاست امشب!؟
نميدانم سيد و سالار شهيدان در اين روزها و شبهاي عزاداري نصيبش از سلام و صلوات عزاداران بيشتر است يا از فحشهاي امت شهيدپرور و بي تربيت در ترافيكهاي حسيني
نميدانم كه در اين ايام الله طبل و سنج و حنجره و آمپليفاير، خوابيدن در نيمه شب حق مسلم ماست يا انرژي هسته اي؟
نميدانم چرا حضرت محمد اين پيامبر مهرباني و آرامش و آسايش كه قبلاًها! وقت و بي وقت به خواب شيخ و خواجه ميرفت و نصيحت و اندرز مي داد، قبل از به آتش كشيدن سفارت دانمارك به خواب پيروانش نرفت تا جلوي چنين حماقتي را بگيرد
نميدانم آيا اباعبدالله از اينكه بودجه هيأت هاي عزاداري ده ها برابر شده و در عوض كارگران اتوبوسراني به خاطر اعتراض به حقوق ناچيزشان در اوين سلاخي ميشوند، به خود ميلرزد يا به بيضه مبارك اسبش هم حساب نميكند؟
نميدانم چرا در اين جهنم روي زمين، ژن حماقت اينچنين نيرومند و همه گير شده است
نميدانم كه در اين ايام الله طبل و سنج و حنجره و آمپليفاير، خوابيدن در نيمه شب حق مسلم ماست يا انرژي هسته اي؟
نميدانم چرا حضرت محمد اين پيامبر مهرباني و آرامش و آسايش كه قبلاًها! وقت و بي وقت به خواب شيخ و خواجه ميرفت و نصيحت و اندرز مي داد، قبل از به آتش كشيدن سفارت دانمارك به خواب پيروانش نرفت تا جلوي چنين حماقتي را بگيرد
نميدانم آيا اباعبدالله از اينكه بودجه هيأت هاي عزاداري ده ها برابر شده و در عوض كارگران اتوبوسراني به خاطر اعتراض به حقوق ناچيزشان در اوين سلاخي ميشوند، به خود ميلرزد يا به بيضه مبارك اسبش هم حساب نميكند؟
نميدانم چرا در اين جهنم روي زمين، ژن حماقت اينچنين نيرومند و همه گير شده است
الله
خدايا! اينكه ميگويند همه چيز را ميداني شايعه اي بيش نيست! شما به خودت نگير! چون اگر"برادركشي" كازانتزاكيس را خوانده بودي يا بايد خدايي را ترك ميكردي يا كازانتزاكيس را تبديل به سنگ
Sunday, February 05, 2006
e = mc2
هميشه عجيب هستيم! هميشه
در كشوري زندگي ميكنيم كه يك بارش چند ساعته خيابانهاي پايتختش را قفل ميكند، بارش سنگين برف منجر به مرگ ميشود، انسانها از سرماي زمستان يخ ميزنند، پل هاي فلزيمان را نميتوانيم آسفالت كنيم، با وجود نشستن بر اقيانوس گاز هنوز روستاها و حتي شهرهاي زيادي از گاز محرومند، هم درياي نفت داريم و هم كمبود بنزين، مهندسينمان از سرانجام دادن ساده ترين پروژه ها عاجزند، سالانه ميلياردها ميليارد بابت طرح هاي احمقانه دور ميزيم، حتي در توليد پيچ و ميخ نيز وابسته به غيريم، كالاهاي كره اي بازارمان را قبضه كرده، توان رقابت حتي با يك كارگاه خارجي را نداريم و در توليد علم تنها از ملاعمر پيشيم
ولي باز هم ميگوييم : انرژي هسته اي حق مسلم ماست
هميشه عجيبيم
غيب گويي
اينطور كه پيداست عشوه هاي لاريجاني چندان مقبول روسها واقع نشد و تصميم بي شرمانه! چينيها نيز قدرت تشخيص و تميز سياسيون ايران را نشان داد و سرانجام پرونده ايران را زير بغل شوراي امنيت گذاشتند
غربيها (همانها كه قرار است نتوانند هيچ غلطي بكنند!) اگر واقعاً انسانهاي متمدن و بشردوستي بودند بايد ايران را سالها پيش، نه براي انرژي اتمي بلكه براي نقض آشكار حقوق بشر و قتلها و غارتهاي بي حسابش به شوراي امنيت سازمان ملل ارجاع ميدادند و نه امروز كه انرژي اتمي را تهديدي براي موقعيت و منافع خود مي بينند
از آنجايي كه غربيهاي از خدا بي خبر نه خدا را ميشناسند و نه ما بندگان خدا برايشان مهم هستيم و حاضرند هرچيزي را فداي منافع خودشان كنند اقدام ضربتي در مقابل ايران انجام نميدهند (اميدوارم!) و احتمالاً با يكي دو تحريم اقتصادي شروع خواهند كرد. اين كار برايشان مزيت زيادي دارد. با اينكار با كمترين هزينه ميتوانند ايران را بيش از قبل وابسته به فروش نفت كرده و به اين ترتيب قيمت نفت را كاهش دهند
ايرانيها و در رأس آنها احمدي نژاد جهان خوار! مايلند كه قرص و محكم جلوي تحريمها بايستند و موجي از مظلوم نمايي در جهان اسلام و كفار به راه اندازند كه در اين ميان روي كمكهاي كوبا و ونزوئلا و سوريه هم حسابي حساب باز ميكنند. اما حكومت ايران ميداند كه به مرور زمان تحريمها افزايش ميابد و كم كم سروصداي امت مسلمان در ميآيد و از آنطرف نيز ونزوئلا و كوبا و سوريه خودشان هشتشان گروي نه است و آه زيادي در بساط ندارند كه در آن سهيم شويم
براي حكومت ايران هيچ چيزي مهمتر از بقا و حياتي تر از ادامه حيات نيست. در اين وضعيت راه حل مورد علاقه مصباح و احمدي نژاد افزايش فشارهاي داخلي است تا ملت جان بر كف، جانشان به لبشان برسد و رهبر معظم را مجبور كنند براي بقاي نظام مقدس جام زهر را سر بكشد و با دست شستن از انرژي هسته اي گور خود را بكند
البته رهبر معظم آنقدرها هم كه ما فكر ميكنيم خرفت و نادان نيست و خوب ميداند كه از اغتشاش و هرج مرج تنها كسي كه سود ميجويد مصباح هست و تنها راه جلوگيري از اغتشاش و ناآرامي تخفيف تحريمهاست. اينكه حكومت ايران براي تخفيف يا حتي لغو تحريمهاي اقتصادي، محتاطانه و آرام از بازي اتمي كنار بكشد يا همچون ساليان گذشته به حق حساب دادن و حق سكوت دادن دل خوش كند بستگي به قيمت اروپاييان دارد
Wednesday, February 01, 2006
و خدا آفريده شد
اصرار در انكار وجود خداوند همانقدر احمقانه است كه اصرار در اثبات وجود خدا
اينكه خدايي ما را آفريده باشد يا نه تفاوت زيادي در زنديگيمان ندارد. نميدانم چرا آدمها زندگي نقدشان را رها ميكنند و همه فكر و ذكرشان ميشود زندگي نسيه پس از مرگ. اگر مرديم و زندگي ديگري در پيش بود كه خوب! باز هم زندگي ميكنيم، اگر هم نبود كه خلاص! نميدانم اين چه خداي بي جنبه ايست كه بايد صبح تا شام پرستشش كنيم تا ناراحت نشود. خدايا! اينكه مرا آفريدي و نعمتهاي زميني را دراختيارم قرار دادي دمت گرم! خيلي حال دادي، ولي خداي عزيز من كه از بارگاه جنابعالي نخواسته بودم مرا بيافريني كه حالا منت بر سرم گذاشته اي. اين تن و روح و دست و پا و چشم و گوش را خودت به من هديه فرمودي، من هم كه خواسته يا نخواسته هديه را قبول كردم، تشكر هم كه كردم، ديگر چه ميگويي؟ اين را كه بايد خودت از من بهتر بداني، ناسلامتي تو مرا آفريده اي! بارالها خيلي مشكوك هستي! از آن جلال و جبروت خدايي بعيد است كه اينچنين ما بندگانت را سركار بگذاري. اصلاً تو كدام خدا هستي؟ همه اين كارها را يك نفري انجام ميدهي يا مجمع خدايان هستيد؟ پروردگارا! حالا كه اينچنين بخشنده و مهربان هستي و اين همه تن و جان عطا ميكني پس چرا اين همه ظالم و سنگ دل را آفريدي كه تن ها و جان هاي اهداييت را زجر بدهند و كبود كنند. بهتر نبود اصلاً تني نميدادي و تني هم با شكنجه نميگرفتي؟ بهتر نبود هيچ زن زيبايي نمي آفريدي و هيچ پيامبري هم براي سنگسار اين زيبايي ارسال نميكردي؟ بهتر نبود كه اين همه موهبتهاي زميني را نمي آفريدي و در عوض كودك محروم و ملتمسي هم به وجود نمي آوردي؟ ديدي گفتم مشكوكي! خدايا به بودن و نبودن و عظمت و بزرگي و جلال و جبروت و ملكوتت كاري ندارم ولي يك چيز را خوب ميدانم كه اگر من به جاي تو بودم دنيا جاي بسيار بسيار بهتري براي زندگي مي بود! مطمئن باش