بي خود

Wednesday, April 18, 2007

300

فیلم سیصد بر خلاف همه آنچه در موردش خوانده بودم بسیار فیلم زیبا و خوش ساختی بود و شاید بسیاری از کسانی که در مذمت فیلم لب گشودند خود فیلم را ندیده باشند و فقط تحت تاثیر افکار ناسیونالیستی و وطن پرستی و صد البته تبلیغات جمهوری اسلامی چنین گفته و شنیده اند. جالب اینجاست که دارودسته حکومت که سالهاست هخامنشی و ساسانی و سامانی و زند و افشار را تقبیح میکنند و سنگ اعراب و قهرمانان کربلا و کوفه و قدیر و خم را به سینه میزنند به یکباره نگران خشایارشاه شده اند. و اما خود فیلم. در فیلم هیچ توهینی ندیدم و در عجبم که این منتقدین و مفسرین سینما این همه توهین و بی احترامی را از کجای فیلم کشف کردند!؟
به همه آنها که فیلم را ندیده اند و فقط با رگهای برآمده گردن عصبانی شده اند از تحقیر سپاه ایرانیان در برابر یونانیان, باید بگویم که این فیلم هیچ ارتباطی به سپاه یونان ندارد و فقط به جنگجویان اسپارت پرداخته است آن هم به صورت یک نیروی مردمی به رهبری لئونیداس و نه سپاه یونان
فرستادگان خشایار شاه به نزد لئونیداس آمده اند تا او را از جنگ با ارتش ایران برحذر دارند. این فرستادگان بسیار با ابهت و مقتدر نشان داده شده اند و دیالوگهایشان نشان از اعتماد به نفس بسیار و اشنایی کامل با قوانین بین المللی دنیای آن روزگاردارد. حالا مشکل شما چیست؟ چه چیز این سکانس به شما برخورد؟ چون فرستادگان خشایارشاه سیاه پوست نشان داده شده اند ناراحتید؟ به فرض که در ایران آن زمان با آن وسعت و پهناوری هیچ رنگین پوستی وجود نداشت تا فرستاده شاه ایران شود و این فیلم به اشتباه چنین چیزی را نشان داده است؟ خوب, کجای این توهین است؟ فرستاده ایران را که بدبخت و ذلیل و زبون و کتوله و ریقو نشان نداد. آن همه اقتدار و شکوه و عظمت به چشمتان نیاند؟ فقط رنگ پوستش ناراحتتان کرد؟ بسیاریتان باید از خدایتان باشد که چنین جذبه و قد و بالایی داشته باشید. اینکه اسپارتها فرستادگان شاه ایران را به درون چاه پرتاب کردند هم بیشتر بی تمدن بودن اسپارتها را نشان داد تا توهین به ایرانیان
توهین بعدی, فرستاده دیگر خشایار شاه بود که بازویش را قطع کردند و کشتندش. این فرستاده نیز بسیار یا جذبه و مقتدر بود تا جاییکه وقتی بازویش را قطع کردند و در شرف مرگ بود اندکی از جذبه و اعتماد به نفسش کم نشد و به مردان اسپارت گفت : "هنگامی که تیرهای کمانهای ما به سوی شما رها شود, آسمان بالای سرتان تیره و تار میشود تا جاییکه دیگر خورشید را نخواهید دید" (که همینطور هم شد) و در جواب چنین دیالوگ زیبایی اسپارت ها فقط توانستند کمی نمک بریزند و بگویند: "خوب خیالی نیست , در سایه میجنگیم" یا دیالوگ زیبای دیگرش که در جواب یک اسپارتی که گفته بود: "به خشایارشاه بگو ما برده نیستیم" گفت : "شما برده نخواهید شد، زنان و فرزندانتان برده میشوند ولی شما هرگز برده نخواهید شد چراکه تا ظهر امروز کسی از شما زنده نخواهد ماند" (که همینطور هم شد) حالا همه مشکل منتقدین سینه چاک وطن این است که این فرستاده خشایارشاه چرا انقدر ابروهایش کلفت و دماغش بزرگ و زشت است! شما را نمیدانم ولی من چون هم ابروهای کلفتی دارم و هم دماغ بزرگ خیلی احساس توهین نکردم
توهین دیگر فحشهایی بود که اسپارتها به پرشینها میدادند که نمیدانم در یک میدان جنگ انتظار شنیدن چه الفاظی را داشتید که از شنیدن فحش ناراحت شدید؟ شاید اسپارتها باید میگفتند : این پارسی های اندیشمند به ما حمله کرده اند تا بار دیگر دهانمان را سرویس کنند! یا لئونیداس باید میگفت : ای خشایارشاه بزرگ ما در برابر تو تسلیم نخواهیم شد با وجودیکه میدانیم ترتیب یک یک ما را خواهی داد! به هرحال در این دشنامهای میدان جنگ هم توهین نامتعارفی ندیدم
نکته جالب دیگر که هیچ منتقدی هیچ اشاره ای به آن نکرد این است که فیلم سیصد بیشتر از آنکه به ایرانیان توهین کند (که چنین نظری ندارم) به یونانیان توهین کرده. در این فیلم تمام بزرگان یونان مردمی خرافاتی و خوشگذران تصویر شده اند که از ترس از دست دادن عیش و نوششان حاضر به همراهی با لئونیداس نشدند و حتی یکی از اعضای شورا در قبال وعده همراهی ارتش یونان با لئونیداس با همسر زیبای او همبستر شد و بعد با خیانت دوجانبه مانع از همراهی ارتش شد (این توهین بزرگتری نیست!؟) در صحنه های نبرد هم که اسپارت ها مثل مور و ملخ سپاه ایران را لت و پار میکردند باز هم انقدر صحنه ها فانتزی و گرافیکی بود و آنقدر از هیولاها و موجودات عجیب و کارتونی استفاده شده بود که تنها چیزی که از این نبرد برداشت نمیشود همین توهین است (دقیقن به این میماند که ملتی از یکی از اتفاقات یکی از داستانهای تن تن و میلو ناراحت شوند و غرورشان جریحه دار شود مثلن تبتیها از تن تن در تبت!) و اما خود خشایار! خشایار شاه با حدود سه متر قد نشان داده شد و آنچنان صدای رسا و زیبا و گوش نواز و مردانه و بمی داشت که به صدای دوبلورش حسودیم شد و چنان جلال و جبروتی که واقعن نشان از شاه شاهان و امپراتور جهان داشت. تنها چیزی که از این فیلم خوشم نیامد حلقه ها و زلم زیمبوهایی بود که از سر و کول خشایارشاه آویزان کرده بودند و البته که این ناچیز هم ارزش حنجره دریدن نداشت
این را هم بگویم اینکه منتقدین ما فیلم را بی ارزش و پست و سطحی میدانند تنها نشان از بغض و کینه و چشم تنگی ما دارد. فیلم از لحاظ بصری بسیار زیبا و درخور تحسین است. صحنه های نبرد بی نقص و تاثیرگذار ساخته شده و اگر چند فریم از کتاب مصور فرانک میلر را ببینید به تلاش موفقی که برای وفادار ماندن به حال و هوای کتاب صورت گرفته است, آفرین خواهید گفت
---------------------------------------
در جایی از فیلم راوی چنین میگوید (تقریبن) :" گارد جاویدان خشایارشاه با تمام قدرت و تجهیزاتش یک نقطه ضعف بسیار بزرگ داشت. آنها خیلی زود عصبانی میشدند و به همین دلیل به راحتی فریب خوردند" ببینم, نکند آن توهین بزرگ که عصبی تان کرده است همین بود!؟