بي خود

Tuesday, January 31, 2006

پيامبر اسلام

پس از آنكه دولت عربستان به دليل چاپ چند كاريكاتور در يك مجله دانماركي سفير دانمارك را احضار كرد، مسلمانان غيور جهان بالاخص مردم فهيم ايران اسلامي نيز به صرافت افتادند تا براي عقب نماندن از قافله مقداري هارتوپورت كنند و تظاهرات و پرچم و اعلاميه و باقي داستان
اين كاريكاتورها واقعاً توهين آميز نيستند (لينكش را آخر ميدهم كه مجبور شويد همه مطلب را بخوانيد!) اگر از متعصب ترين مسلمانان بخواهيم كه پيامبر اسلام را توصيف كند نتيجه اش چيزي بهتر از اين كاريكاتورها نخواهد شد و جالب اينكه مسلماناني كه از تروريست و وحشي خواندن پيامبرشان چنين برآشفته اند براي اثبات اشتباه بودن اين طرز فكر و براي نشان دادن ميزان تمدن و تجدد دين مبين اسلام با تفنگ و گلوله به خيابانها ريختند و پرچم آتش زدند و فرياد ميكشم و ميدرم سردادند. خوب اين چند كاريكاتور هم كه همين را ميگويد پس ديگر نگراني از چيست؟ نميدانم
اگر پشت فيلتر گير كرديد نام مجله را در گوگل جستجو كنيد شايد يكي دوتا از كاريكاتورها را پيدا كرديد

Saturday, January 28, 2006

جام زهر هسته اي

برنامه هسته اي جمهوري اسلامي هم كه دارد ختم به خير ميشود. فعلاً دست اندركاران هسته اي جامهاي زهر را بالا گرفته اند و منتظر دستور مقام عظما، هرچند لاريجاني يواشكي لبي تر كرد و چشمكي به روسها زد. يادتان باشد كه اين طرح قابل بحث و گفتگوي روسها همان طرح استكباري و غيرقابل قبول هفته پيش است كه قرار است هفته آينده به طرح انقلابي و الهي تغيير نام پيدا كند
سالها پيش تلويزيون ميزگردي نشان داد با حضور صادق زيباكلام. جالبتر از خود بحث حرص و جوش خوردنهاي زيباكلام بود كه با شور و حرارت صحبت ميكرد و سايرين چونان گاو، ساكت و سرد و كرخت نشسته بودند و هر از چند گاهي صدايي ازشان درميآمد. دلم براي زيباكلام خيلي سوخت كه اينطور با اعصابش بازي ميشد. اينها را گفتم كه بگويم صادق زيباكلام مرد نازنيني است كه علاوه بر كتابهاي خوب و مقاله هاي خوب، مصاحبه هاي خوبي هم دارد

ميان ماندن و رفتن

خارج شدن از ايران (براي زندگي ، نه تفريح) براي گروهي روياست و براي گروهي كابوس. گروهي خروج از ايران را تنها راه رستگاري ميدانند و مثالهايي مياورند از كساني كه با وجود تمام كاستيها و نقصانها پس از رفتن از ايران به چه منزلت و جايگاهي كه نرسيده اند و گروه مخالف نيز مثالهايي دارند از كسانيكه با رفتن از ايران عزت و آبرو را به باد داده اند و با گردني كج و شرمسار به مام ميهن بازگشته اند. هر دو تفكر به يك اندازه كودكانه است. مهاجرت نيز مانند خيلي چيزها قابل نسخه پيچي نيست كه بگوييم بروي خوب است يا بماني
اين كه بروم بهتر است يا بمانم بسته به شيوه تفكر هركس متفاوت است. قبل از هرچيز ببينيد كه كي هستيد و به دنبال چه چيز؟ از خودتان بپرسيد كه چه چيزهايي برايتان مهم است؟ شايد آنقدرها هم كه فكر ميكنيد از دروغ و دغل ناراحت نشويد. خودتان چه قدر راستگو و صادق هستيد (با مادربزرگتان نه!، با همكاران و زيردستان و زبردستانتان و حتي با خودتان) شايد آنقدرها هم كه ميپنداريد از ناعدالتي و اختلاف طبقاتي نرنجيد. شايد آب در هاون كوفتن چندان هم برايتان ناخوشايند نباشد. چرا فكر ميكنيد با خيل ايرانياني كه در اين "جهنم روي زمين" روزگار ميگذارند متفاوتيد؟ چرا فكر ميكنيد شما نقشي در شعله ور شدن آتش اين جهنم نداريد؟
آلمانها نژادپرستند و آمريكاييها قصي القلب و فرانسويها بي تربيت و سوئدي ها بي چشم و رو! و انگليسيها دغل باز و مكار. اينها همه دروغهاي شاخداري است كه جمهوري اسلامي به ذهن و خون و روحتان تزريق كرده. ملتي انسان دوست تر از آلمانها، مهربانتر از آمريكاييها، حساس تر از فرانسويها، باشعورتر از سوئديها و قانونمندتر از انگليسيها نديده ام و البته ملتي را دروغ پرست تر و فخرفروش تر از ايرانيها
ايران كشور تفاخر است! همه به هم فخر ميفروشند. ثروتمندان به فقيران، دانايان به نادانان، قدبلندها به كوتاه قدها، فوق ليسانسها به ليسانسها، رئيسان به مرئوسين، بالانشينها به پايين نشينها و همه به همه. و اين تنها يكي از ويژگيهاي ضدانساني ما مردم اين مرز پرگهر است
خودمان را گول نزنيم، دانشجوييم؟ شاغليم؟ كارمنديم؟ معلميم؟ وبلاگ نويسيم؟
ميخواهيد بمانيد و به مردم رنجديده كمك كنيد؟ درود بر شما اما چطور؟ با تجهيز علم و دانش؟ كدام علم؟ در كدام دانشگاه؟ اگر گذارتان به دانشگاهي در بلاد كفر افتاد آن را با دانشگاه خود مقايسه نكنيد چرا كه چيزي جز شرمساري و پوچي عميق نصيبتان نميشود. شاغليد؟ در كدام سازمان؟ غير از صبحانه و روزنامه و ناهار و حقوق و پاداش و تنبيه و ساعت كار و مرخصي و عيدي! چيز ديگري هم ميشناسيد؟ مغازه داريد؟ جز از راه دغل و دروغ و كلاه برداري و كلاه گذاري راه ديگري هم براي كسب و كار بلديد؟ انصافاً كه كاسب حبيب و بديل خداست. اگر شما نيز چنينيد كه ايران بهشت روي زمين است، بهشت موعودتان
من نه دغدغه ملت دغل باز كشورم را دارم و نه به مردم چاه پرستي ميانديشم كه اگر نوري به تاريكيشان بتابي دشنامت ميدهند. دلم براي كودكان پاك و محروم كشورم ميسوزد. براي آن پيرمرد روستايي كه استعمار ما شهرنشينان در آستانه پنجاه سالگي خموده و تيره و چروكش كرده اشك ميريزم. با پيرزني كه خوشبختيش را محشور شدن با عوامل بدبختيش ميداند همدردي ميكنم. حتي به سگها و گربه هاي لاغر و لگدخور كشورم فكر ميكنم ولي هرگز و هرگز دلم براي زندگي در جهنم روي زمين تنگ نخواهد شد
من تهران زاده اي هستم كه در خيابانهاي هيچ جاي دنيا به اندازه خيابانهاي تهران احساس غربت نميكنم
ميان ماندن و رفتن تكه زيباييست از شعر زيباتري از شهيار قنبري دوست داشتني كه طبق سنت هزاران ساله اين سرزمين دچار حسادت هم وطنانش شده است

Wednesday, January 25, 2006

شمارشگر

همينجوري شانسي كد شمارشگر را وسطهاي كدهاي قالب وبلاگ چسبوندم كه نميدونم چطوري شد كه درست شد. وقتي كسي كامنت نميذاره دست كم بايد يك كانتر باشه كه ببينم اصلا كسي اينجا مياد يا نه؟
چطوري ميتونم جاشو تغيير بدم؟ از اين علايم و عجايب چيزي سر در نميارم

Tuesday, January 24, 2006

حجاب كامل

يك دكور زشت و بدقواره، يك ميز با دو عدد صندلي، يك خانم دكتر چادري و يك مجري (ايضاً چادري). موضوع بحث : اهميت حفظ حجاب كامل براي بانوان
قبل از هر چيز توجه بينندگان به يك گزارش سراسر واقعي جلب ميشود
خانمي با چادر وارد يك مبل فروشي ميشود و خود را نماينده يك شركت بيمه معرفي ميكند. دوربين درون كيف خانم جاسازي شده است ولي نميدانم اين چه دوربيني است كه هم در كيف يك خانم جا ميگيرد و هم ميتواند با كيفيت يك دوربين حجيم و سنگين حرفه اي تصويربرداري كند (شايد خانم با چمدان رفته است) همچنين نميدانم مغازه دار چه لامپ هايي روشن كرده است كه به اندازه چند پروژكتور بزرگ نورپردازي ميكنند (بگذريم). آقاي مغازه دار كه گويي با قاتل پدرش مواجه شده است با سردي جواب خانم را داده و ميگويد من شريكم 2 ماه ديگر از سفر خارج بازميگردد و من بدون او هيچ تصميمي نميتوانم بگيرم، بفرماييد بيرون. فرداي آن روز خانم ديگري (خانم رضايي) به صورت بدحجاب (با مقنعه!!! دست كم روسري سرش ميكرديد كه بدحجاب تر شود) به همان مغازه ميرود و خود را نماينده شركت بيمه معرفي ميكند (زاويه دوربين مخفي درون كيف ميليمتري تغيير نكرده!) مغازه دار كه گويي فرشته روياهايش را ديده با گرمي از خانم بدحجاب (با مقنعه) استقبال ميكند، آن را روي مبلها مينشاند و شماره موبايلش را ميپرسد تا شب! به او زنگ بزند و وقتي خانم بدحجاب (با مقنعه!) ميگويد من فردا دوباره تشريف ميارم! مغازه دار اصرار دارد كه ساعت دقيق حضور اين فرشته را بداند (لابد براي تهيه و تدارك عرق و چيبس و ماست و كاندوم!). و اما قسمت سوم سريال : فرداي همان روز گروهي به عنوان خبرنگار به همان مغازه ميروند و از مغازه دار ميپرسند آيا شما بين مشتريان باحجاب و بدحجاب فرقي هم ميگذاريد و مغازه دار كه مانند تمام بينندگان ببو تشريف دارند و هيچ ارتباطي بين اين مصاحبه و اتفاقات دو روز قبل نمي بينند ميفرمايند: البته ما با خانمهاي باحجاب بسيار برخورد بهتر و مناسبتري داريم
بر ميگرديم به استوديو و خانم دكتر چادري و مجري جادري تر در مورد فوايد حجاب در جامعه توضيحات مبسوط و صدالبته مستدل! ارايه ميدهند
به قول علي شريعتي اگر ميخواهي عقيده اي را نابود كني، به آن خوب حمله نكن بلكه ازش بد دفاع كن

انرژي هسته اي

انرژي هسته اي، حق مسلم ماست
نظر شما چيست؟ آيا انرژي هسته اي حق مسلم ما هست يا نيست؟ يا حق مسلم چه كسانيست؟ آيا انرژي هسته اي فقط براي قدرتهاي استعماري و جهانخوار حق مسلم است. آيا كشورهاي ضد ايران چشم ديدن پيشرفت كشور ما را ندارند؟
همه اينها مصداقهايي از شوراندن حس ناسيوناليستي توده هاي عوام است. چرا وقتي پس از اولين سخنراني احمدي نژاد در مورد يهوديان، ايتاليا ميليونها دلار از سرمايه هاي كشورمان را مسدود كرد صداي كسي در نيامد؟ چرا كسي نگفت وامصيبتا كه اين ايتاليايي هاي مفسد و منافق حق مسلم ما را پايمال كردند؟ چرا وقتي باطبي ها و سميع نژادهاي اين سرزمين بي هيچ جرمي زنداني و شكنجه ميشوند به فكر حق مسلم هم ميهنانتان نيستيد؟
مسلمانان فرهيخته و ذي شعور در طول تاريخ نشان داده اند كه جنبه خيلي چيزها را ندارند. اگر به دست مسلمانان سنگ بدهيد با آن سنگسار ميكنند و اگر طناب بدهيد دشمنان خدا را دار ميزنند. حالا شما هي جنجال كنيد كه سنگ و طناب حق مسلم ماست. ما كه مخرب ترين و مخوفترين سلاحمان موشك شهاب است (آن هم مونتاژ دست چندم از نمونه هاي روسي و چيني و كره اي) براي تمام دنيا تعيين تكليف ميكنيم و شاخ و شانه ميكشيم. ميخواهيم اسراييل را محو كنيم، توي دهان آمريكا بزنيم و به ياري مظلومين جهان بشتابيم پس خيلي دور از ذهن نيست كه خامنه اي و مصباح شبها خواب بمب اتم ببينند
انرژي هسته اي و فوتبال
چند روز پيش اي ميلي دريافت كردم از دوستي به اين مضمون كه سايت ضدايراني سي ان ان در اقدامي نابخردانه يك راي گيري به راه انداخته كه آيا موافق محروم كردن تيم ملي فوتبال ايران از جام جهاني هستيد يا نه و خواسته بود كه نه تنها در اين راي گيري شركت كرده و مخالفت خود را اعلام كنم بلكه اين اي ميل را براي تمام دوستانم نيز ارسال فرمايم
دوست جوگير من! ضد ايراني ديگر چه صيغه ايست؟ حالا اگر سي ان ان اين راي گيري را در مورد ترينيداتوباكو انجام ميداد ميشد سايت ضد ترينيداتوباكويي؟ نوشته بودي كه حساب ملت از دولت جداست؟ چه چيزي باعث شده كه چنين فكري كني؟ ممكن است حساب دولت از من و تو جدا باشد ولي از ملت جدا نيست. مگر نوزده ميليون از همين ملت به احمدي نژاد راي ندادند. گيرم كه تقلب كردند مگر چقدر ميتوان تقلب كرد صد هزار نفر؟ يك ميليون نفر؟ ده ميليون نفر؟ يا نوزده ميليون نفر؟
حضور تيم ايران در جام جهاني غير از سه تا هيجان نود دقيقه اي چه عايدمان ميكند. خيلي مايليد كه در قلب اقتصاد اروپا عكس آقا را روي دست فوتباليستهاي كشورمان ببينيد؟ خيلي مايليد كه گروهي شبه طالباني تيم ملي كشورتان را همراهي كنند و در پيش چشم جهان رژه بروند و به پوز من و شما بخندند. دوست جوگير من اگر احساسات ناسيوناليستي داريد ميتوانيد آن را در جاهاي بهتري خرج كنيد. فكر نميكنيد اگر اعضاي محبوب تيم ملي كشورتان با پرچمي وارد زمين شود كه روي آن نوشه شده : انرژي هسته اي حق مسلم ماست (كاري كه پرسپوليس در مقابل بايرن مونيخ كرد) ، ديگر نميتوان كفار مفسد را متقاعد كرد كه حساب دولت از ملت جداست
دوست جوگير من تاريخ معاصر كوبا شباهت عجيبي به تاريخ معاصر ما دارد. از استعمار فرانكو و رشادتهاي انقلابيون بگير تا دعواي محافظه كاران سنت پرست و نوگرايان (اصلاح طلب؟) بر سر جدايي حكومت و كليسا و گابريل گارسيا ماركز چه زيبا ميگويد كه تفاوت اين دو در اين است كه محافظه كاران مراسم عشاي رباني را ساعت هشت شب برگزار ميكنند و نوگرايان ساعت پنج. مي بيني چقدر شبيهيم؟

Sunday, January 22, 2006

جو گرفتگي

يكي از ويژگيهاي تا حدودي منحصر به فرد ما ايرانيان سلحشور و جان بركف خاصيت جو گرفتنمان است. هميشه حاضر و آماده ايم تا با توجه به شرايط موجود سريع يكي از جوها را از آستيمان دربياوريم. جو از خودگذشتگي، جو شجاعت، جو با اخلاق بودن، جو آدم حسابي بودن، جو با سوادي، جو ميهن پرستي (با وطن دوستي فرق ميكند!) منتظريم تا يك ميكروفون بگيرند جلوي دهانمان. آنچنان جو مطلع بودن ميگيردمان كه گزارشگر هر سوالي كه بپرسد فرق زيادي برايمان ندارد، تمام و كمال توضيح ميدهيم و تازه مثال هم ميآوريم و جالبتر اينكه براي جوانان پيغام اخلاقي هم صادر ميكنيم (نخنديد خودتان هم همينطوريد!) يكي از اين جوها كه معلوم نيست از كجا پيدايش شده است جو فرهنگ غني و عرق ملي داشتن است. يادتان است سر نام خليج عربي چه قشقرقي به راه انداختيد. چه ايميلهايي كه در مذمت اين كردار عربمندانه به دستم نرسيد و چه رگهاي گردني كه در دفاع از خليج هميشه فارس (خودش نه،نامش) ورنقلمبيد. طرز و سطح فكر عبدالقادر بلوچ را بسيار ميپسندم كه در يكي از طنزهايش گفته است ما ايرانيها كه از تغيير يك و تنها يك اسم فارسي به عربي چنين برآشفتيم پس چرا در كشور هفتاد ميليونيمان نام هشتاد ميليون از هموطنانمان عربي است و هرگز هم ناراحت نميشويم. برآشفتن از اين حركت (عمدي يا سهوي) درصورتي مفيد است كه موجب شود به خودمان آييم نه اينكه پس از برطرف شدن جو ميهن پرستي دوباره كاسه داغتر از آش شويم و سنگ اجداد عربها را به سينه بزنيم
همه آنها كه از بازگرداندن نام خليج فارس شادمان و مسرور شدند (كه من هم شدم) آيا از ديدن فقر و فلاكت هموطنانشان در همان خليج فارس ناراحت نميشوند وقتي تنها چند كيلومتر آنورتر عربها در ناز و نعمت غرق شده اند. بسيار مشتاقم كه نام خليج فارس به نام خليج هميشه عرب تغيير كند ولي به ازاي آن تنها بخشي از رفاه عربهاي آنور آب نصيب هموطنان عرب و غيرعرب رنجديده و استعمار زده ام شود
اين قضيه جو گرفتگي را براي اين گفتم تا مقدمه اي شود براي حرف ديگري كه هم بحث عوض شد و هم من يادم رفت حرف اصلي چه بود
اگر اين شعر هادي را تاكنون نخوانده ايد، زودتر اين كار را بكنيد!
بايد به نوشتن بدون علامت تعجب و پرانتز و سه نقطه و نقطه آخر عادت كنم.

!!!!??!!!!

باز هم كه به روز نشد! انگار اشكال از فرستنده است

حجت الاسلام روان بخش

از زمانيكه آيت الله مصباح يزدي دندانهايش را براي جويدن باقيمانده مملكت تيز كرده است دوستان و اطرافيانش نيز به فكر دوختن كلاهي براي خود شده اند از آيت الله خزعلي (كه در موردش حرفها دارم) گرفته تا نوباوگاني كه براي نشريه پرتوسخن سخن ريزي ميكنند. اين شما و اين سخنان دبير سياسي نشريه (هفته نامه؟) پرتو سخن حجت‌الاسلام والمسلمين جناب آقاي روان بخش در مورد خرافه و خرافه پرستي
اگر اعصاب تا انتها خواندن انشاي حجت الاسلام را نداريد، مهم نيست. قسمتهاي خوبش را برايتان ميگويم
كساني كه اين بحث را دنبال مي‌كنند چند دسته هستند. يك دسته واقعاً در مبارزه با خرافات قصد خير دارند. اينها همان روش پيامبران را ادامه مي‌دهند. در عصر ما خود حضرت امام خميني(ره) پرچم‌دار مبارزه با خرافات بود. همچنین شهيد مطهري، رهبر معظم انقلاب، آيت الله مصباح يزدي و انديشمندان بزرگ حوزه كه از گذشته با خرافه‌ و خرافه‌پرستي رويارويي مي‌كردند
حتماً جناب روان بخش با مبارزات و از خودگذشتگيهاي مصباح آشنايي كامل دارند كه چگونه در اقدامي شجاعانه و ضد خرافه حكومت شاه را حكومت خدايي اعلام كرد و مبازه با حكومت شاه را نه تنها حرام بلكه مبارزه با خداوند ناميد. در ضمن "انديشمندان بزرگ حوزه" را هم خيلي خوب آمد كه يك وقت خداي نكرده امت شهيدساز به ياد علي شريعتي بيرون از حوزه نيافتند
همين جريان مدعي اصلاح طلبي كه مي‌خواهد پرچم مبارزه با خرافات را بردارد، از طرفداران سرسخت اجراي مراسم چهارشنبه سوري است. آنان دختران و پسران ما را به اين سمت سوق دادند که در خيابان‌ها آتشي بيفروزند و مراسم زرتشتي‌ را احيا كنند آن هم در كشور اسلامي ايران كه 93 درصد مردمش مسلمانند و اكثريت شيعه هستند
تكبير! مراسم چهارشنبه سوري چه خرافه باشد و چه نباشد مهم اين است كه به عده اي بهانه ميدهد براي شادي و پايكوبي (استغفرالله) و مطمئناً خرافه اي كه منجر به رقص و شادي ميشود با خرافه اي كه موجب ميگردد در مراسم باشكوه خودآزاري و دگرآزاري عاشورا يك انسان (حيفم آمد بگويم مادر) با قمه فرق كودكش را بشكافد يك تفاوتهايي وجود دارد
عضو شوراي اسلامي شهر قم مراسم سيزده به در را ناشي از نحس دانستن در جوامع غربي به ويژه امريكا عدد سيزده دانست
مسلمانان تمام پيشرفت و ترقي و تعالي خود را مديون همين معلومات و آگاهي بيش از اندازه شان هستند. گويي لامصبا به منبع لايزال پروردگار كانكت ميشوند. نياكان پدرآمرزيده ما (كه نيمي از بدبختيهاي امروزمان از گور پر گهر همين عزيزان بلند ميشود!) در زمانهاي كهن پس از يك سال كار و كوشش به ازاي هر ماه كار يك روز به جشن و شادي ميپرداختند كه روي هم ميشد 12 روز و چون از شدت رقص و پايكوبي و شادي و مستي ديگر رمقي برايشان نمي ماند روز سيزدهم را فقط به خواب و استراحت در طبيعت سرسبز ميگزاندند كه از فردا دوباره كار و كاسبي را بياغازند و نميدانستند كه صدها سال بعد نوادگانشان در ايام نوروز 12 روز را چونان خرس به خوردن و خسبيدن سپري ميكنند و روز سيزدهم براي تلافي اين تعطيلات هدر رفته خود را به آب و آتش ميزند و خودشان را يك جورهايي خفه ميكنند و صبح چهاردهم همگان خسته و كوفته و خمار و خمود در محل كارشان حاضر شده و احتمالاً اين حال زارشان را به حساب نحوست سيزده بدر ميگذارند. پس نتيجه ميگيريم كه اين نوادگان آن نياكان حقشان همين است كه روان بخشها برايشان شاخ و شانه بكشند
حجت‌الاسلام روان بخش هدف ديگر اين افراد را ترور شخصيت آيت الله مصباح يزدي ارزيابي كرد و گفت: اينان خواستند ايشان را هم به تحجر متهم كنند. در حالی که حضرت آيت الله خامنه‌اي به تازگي در دیدار با مسؤولان دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم درباره آیت الله مصباح يزدي فرمودند: عالمي روشن فكر و كسي كه عقبة تئوريك نظام است
بابا خوب اين را از همان اول ميگفتي كه ما هم بيخود تن نياكانمان را در گور نلرزانيم
جناب حجت الاسلام در مابقي سخنانشان كمي به سمت خاكي منحرف شده و پس از آنكه پته "ريشه‌هاي فكري ليبراليزم" را روي آب ميريزند در اثبات حقانيت سخنان خود دلايل محكمي در اثبات ضدخرافه بودن ريشه هاي فكري اسلام ذكر ميكنند
همين بسيجي‌هاي پا برهنه با اسلحة كلاشنيكوف، در برابر تانك‌هاي دشمن مي‌ايستادند . در عالم سياست هم ما به همين معتقديم. خدايي كه در جبهه هست در عالم سياست هم هست. حضرت امام راجع به خرمشهر فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد كرد» آقايان مي‌خواهند بگويند اينهم خرافه است كه خدا آزاد كرد؟
نه بابا! كي ميگه كجه؟
يك مشت بسيجي پا برهنة و دست خالي كه از پول ناچيز خودشان خرج كردند، روزه گرفتند، نماز خواندند، نذر كردند همين مردها، زن‌ها، مادرهاي شهدا . اما خدا ایشان را پيروز كرد. آيا اين خرافه است كه ما گفتيم رييس جمهور را خدا در اين ماجراي سياسي پيروز كرد؟
(نخنديد بي تربيتا!)
اگر ما الآن می گوييم در فناوري هسته‌اي اين خدا بود كه كمك كرد، سياست ما از حالت انفعال خارج شد به حالت فعال رسيد و نظام دشمن را به هم ريخت اين خرافه است ؟
چرا ميخنديد منافقا!؟ اينها را يك والمسلمين فرموده
خدا در قرآن مي‌فرمايد كه ما در جنگ بدر هزار ملائكه را به امداد شما فرستاديم
آیا نبايد كسي از امدادهاي غيبي و كمك‌هايي كه حضرت حق و امام زمان (عج) در مورد ما انجام مي‌دهند حرفی بزند؟
همان خدايي كه در جنگ بدر بوده، همان خدا در جنگ ايران و عراق هم هست
در عملیات مختلف امداد غيبي الهي بود که ما در برابر دنياي كفر، شرق و غرب عالم ايستاديم و خدا هم ما را كمك مي‌كرد
اگر در عبارتهاي بالا نشاني از خرافات مي بينيد مشخص است كه خيلي كافر هستيد و به اعتقاد مصباح جان خونتان مباح و ريختنش حلال است. نبينم ديگر كسي از خرافه پرستي مصباح و ساير تحصيلكردگان مدرسه حقاني چيزي بگويد
در واقع اينها داد، فرياد راه انداخته اند که ببينيد آیت الله مصباح ، رياست جمهوري را گرفته و حالا مي‌خواهد مجلس خبرگان را هم بگيرد
آي گفتي!!!

Saturday, January 21, 2006

Blogspot???

اين بلاگ اسپات زيادي اذيت ميكنه! نقطه ها و پرانتزها كه بخوره تو سرش، آپديت كردنشم جون آدم رو بالا مياره. حيف كه تو پرشين بلاگ تا جم بخوري به توافقنامشون بي احترامي ميشه وگرنه اين مشكلاتو نداشت. اينجا ميخواستم علامت تعجب بزارم ولي چون ميرفت اول جمله ولش كردم

دندان تيز مصباح!

چند روزي است كه آيت الله مصباح يزدي نقل محافل شده است (بيچاره ما كه نقل محافلمان به جاي مونيكا بلوچي مصباح يزديست!) و براي من بسيار عجيب كه اين پيرمرد نه چندان مردني كريه صورت و زشت صيرت چندان هم حرف بد و ناروايي نميزند كه همگان به لعن و نفرينش برخاسته اند و حتي اگر كمي انصاف داشته باشيم درخواهيم يافت كه اين آيت الله يك جورهايي دارد حرف خودمان را ميزند منتها با زبان آيت اللهي. كجاي اين حرف اشباه است كه ما از اول به دنبال حكومت اسلامي بوديم و امام خميني هم منظورش از جمهوري همان حكومت بود و فقط به خاطر مصلحت اسلام و مسلمين مدام جمهوري جمهوري ميكرد. اگر پير جماران از همان روزهاي اول و با همان سخنان شيوا و نثر و نظم غرا و برا ميفرمودند كه چه كشكي، چه پشمي، چه جمهوريتي؟ ولاكن اصل اسلام است (لا اسلام را دو سه ثانيه كش دهيد) آنهمه دانشجو و روشنفكر و حذبي و غير حذبي حساب كار دستشان ميامد كه اين پيرمرد ساده و محجوب و محبوب چها كه در سر ندارد و چه خوابها كه برايمان نديده است. وقتي مصباح دم از حكومت اسلامي ميزند ما از كدام جمهوريت دفاع ميكنيم. مگر حكومت اسلامي غير از انتخابهاي فرمايشي و بگير و ببند و حكم حكومتي و مرجع عالي قدر و مقام عظما و دستگيري و حبس و شكنجه و قتل چيز ديگري هم دارد كه انقدر از اسمش ميترسيم. هزاران سال است كه من و شما و پدران و مادرانمان حكومت را تجربه ميكنيم
چطور انتظار داريد كه جمهوريت و اسلاميت با يكديگر تركيب شوند. حرف جمهوريت حرف مردم است و منافع مردم، حرف اسلاميت حرف خداوند است و منافع خدا و بندگان خاصش. مي بينيد كه مصباح خيلي هم حرف نامربوطي نزده است. نوبتي هم كه باشد نوبت بروبكس مدرسه حقاني است كه از پيله هايشان بيرون بيايند و دندان تيز كنند. هرچند ديگر آبادي زيادي وجود ندارد كه ويران كردنش دندانهاي تيز بخواهد و شاخهاي تميز

Wednesday, January 18, 2006

فوتبال

نقطه ها و علامت ها كه مشكلشون حل نشد. فاصله كوتاه را هم نميدانم چكار كنم كه وقتي مينويسم " نقطه ها" ها يك مقدار به نقطه نزديكتر شود. اين دو نقطه زير "ي" هم كه خيلي اذيت ميكند
بازي پرسپوليس و بايرن مونيخ بازي جالبي بود ولي جالبتر مصاحبه بعد از بازي بود كه سوالهاي مثل هميشه احمقانه گزارشگر با جوابهاي دندانشكن اعضاي تيم بايرن مونيخ روبرو شد و تفاوت عميق فرهنگ ايراني و آلماني را نشان داد
گزارشگر : آقاي مدير فني بايرن مونيخ (اسمش يادم نيست) چي شد كه شما تصميم گرفتيد به ايران بيايد؟
جواب مورد انتظار گزارشگر: ما پس از بررسيهاي زيادي كه انجام داديم كشور ايران را به دليل فرهنگ غني مردم و همچنين روحيه ورزشكاري ايرانيان انتخاب كرديم و خيلي خوشحاليم كه چند ساعتي ميهمان نوازي ايرانيان خون گرم را از نزديك تجربه كرديم. در اينجا جا دارد كه از تمام مسئولين زحمتكش تيم ايران به خاطر برگزاري باشكوه اين بازي تشكر كنم. صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران هم كه ديگه موش بخوردش
اما جواب واقعي مدير فني بايرن مونيخ (كه هنوز اسمش يادم نيست) : ما در دبي اردو زده ايم و وقتي تيم پرسپوليس از ما دعوت كرد ديديم كه فاصله خيلي نزديكه و ما هم كار خاصي نداريم. اين بود كه اومديم
لذت برديد!
گزارشگر : آقاي ماگات نظرتون در مورد بازي بروبچه هاي پرسپوليس چيه؟
جواب مورد انتظار گزارشگر : فوتباليستهاي پرسپوليس خيلي جنگنده و با غيرت بازي ميكردند و واقعا من محصور تكنيكهاي زيباي جوانان ايراني شدم
جواب واقعي فيليكس ماگات : من بيشتر حواسم به بازيكنان خودم بود تا پرسپوليس، اگر بخواهيد ميتونم براتون از بازيكنان بايرن مونيخ بگم
گزارشگران عزيز ! گفتگو با يك مربي تراز اول بين المللي با گفتگو با كسي كه پيروزي تيمش را مرهون توجه ائمه اطهار ميداند متفاوت است. آقاي قلعه نويي بي زحمت سلام ما را هم به از ما بهترون برسانيد
و اما خداحافظي عابدزاده
با تعريف و تمجيدهاي مبالغه آميز موافق نيستم كه مثلا عابدزاده هميشه بهترين بود و فوتبال ايران هرگز مانند عابدزاده را نخواهد ديد و ايران را عابدزاده به جام جهاني برد و از اين حرف ها. عابد زاده دروازه باني بود كه مانند خيلي از دروازه بانها زماني در فراز بود و زماني در فرود. زماني گلهاي بچگانه اي ميخورد (بازي عربستان يادتونه) و زماني ضربه هاي سهمگيني را مهار ميكرد (تو بازي با استراليا عابدزاده چكار كه نكرد!) و در مجموع جزء ورزشكارهاي خوب و دوست داشتني كشورمان بود و هست و فكر ميكنم شركت سايپا با اهداي يك ماشين ريو (از واژه خودرو متنفرم) به احمدرضاي همچنان خوش تيپ خساست زيادي به خرج داد. خدمتي كه احمدرضا به فوتبال ايران كرد كمتر از ركوردشكني رضازاده نبود و فراموش نكنيم كه زمان احمدرضا و احمدرضاها خبري از قراردادهاي ميليوني و حاتم بخشيهاي امروز نبود و هر ورزشكار اگر شغل دوم و سوم نداشت اموراتش نميگذشت. شايد اگر احمدرضا هم با قاب عكس مقام عظما دور زمين چمن استاديوم آزادي ميدويد، سايپا سر كيسه را بيشتر شل ميكرد و دست كم يه زانتيا به احمدرضاي ما ميداد
خيلي چاكريم احمدرضا
يك سري هم به كشتي بزنيم
اباالفضل گفتن رضازاده را به حساب سادگي و بچگيش ميگذاشتم و همچنان ازش خوشم ميامد كه با تمام وجود زور ميزد و وقتي وزنه را ميبرد بالاي سرش ذوق ميكرد. ولي وقتي تو تلويزيون شنيدم كه مربي حسين رضازاده صداش ميكرد حاجي! ديگه زياد ازش خوشم نيومد، وقتي هم كه جلوي چشمهاي متعجب مردم قاب عكس آقا رفت بالاي سرش و مدال خوش رنگش را از رنگ و رو انداخت ديگه نميتوانم از مدال آوردنهايش خوشحال شوم
تپل دوست داشتني، حسين جان! درسته كه با ركورد شكستنهايت براي مردم خموده اين سرزمين ثانيه هايي شادي ميافريني، اما فرصت ايجاد شاديهاي بيشتر و بزرگتر را هم داشتي كه استفاده نكردي. فكر نميكني اگر تابعيت بلغارستان را مي پذيرفتي و آن ميليونها دلار را خرج بچه هاي گرسنه و پاپتي ميكردي دوست داشتني تر ميشدي. مطمئن باش هر وقت كه با پيراهن بلغارستان مدال مياوردي باز هم از شادي جيغ ميكشيديم و از اينكه از مملكتمان غير از دروغ و وحشت و دشنام، انسانيت هم صادر شده خوش خوشانمان ميشد
حيف شدي پسر

شروع يا فارسيش ابتدا يا فارسي ترش آغاز

تاحالا با اين سايت كار نكردم ولي كم كم دستم راه ميافته!
اون علامت تعجب قرار بود آخر جمله باشه ... چرا رفت اول؟
پس چرا علامت سوال نميره؟
خوب ... خيلي هم مهم نيست. يك مطلبي در مورد فوتبال (بازي هفته پيش پرسپوليس و بايرن مونيخ) دارم كه اول بايد تكليفم با اين سايت روشن بشه. برميگردم.
اه...نقطه آخر هم كه ميره اول