بي خود

Tuesday, April 18, 2006

نبوت - قسمت چهارم

محمد هدف خود را آنچنان بزرگ مي دانست كه به راحتي ميتوانست استفاده از هر وسيله و روشي را براي رسيدن به آن توجيه كند. محمد، مردي كه حتي تاب تحمل ديدن كوچكترين زورگويي را نداشت، عرب تنهايي كه از كشمكش و نزاع بي زار بود، اكنون به سادگي ميجنگيد و خون ميريخت و همه نيز با مجوز و اذن خدا!! محمد آنقدر عقايد و اهداف خود را بزرگ و متعالي جلوه داد كه كم كم بردگان و مظلومان فقير و پاپتي نيز به درندگاني تبديل شدند كه به سادگي كشتن يك ملخ، انسانها را ميدريدند. قبايل سراسر عربستان از اين همه توحش و درندگي هراسان بودند و متعجب و هر چه بيشتر به محمد و پيروانش باج ميدادند، آنها حريص تر و جري تر ميشدند، چرا كه محمد به دنبال قدرت طلبي و زور پرستي نبود (داستان خورشيد و ماه و دست چپ و راست!)، محمد انديشه سربلندي قوم عرب را در سر ميپروراند و البته كه روز به روز به هدف نزديكتر و نزديكتر ميشد، از طرفي هر چه ميگذشت اين خون ريزي و مطيع بي چون چراي اوامر خدا و بندگان خاص خدا بودن (ذوب در نبوت!!!!)، در جوهره دين اسلام عميق تر حك ميشد
برخلاف مسيح كه صلح دوستي و گريز از جنگ را آموزه مسيحيت قرار داد و خداي خود را خدايي صبور و باجنبه!!! معرفي كرد (و ميبينيم كه امروز نيز مسيحيان چندان مقدس پرست و مسخ در دين نيستند) محمد، خداي متفاوتي داشت، خشن و بي رحم، آنچنان كه كوچترين توهين به او، يا بستگان و منتصبانش، يا حتي مقدسات دست چندمش! ميتوانست (هنوز هم ميتواند) خوني بريزد و قيامتي بر پا كند
خداي محمد بر خلاف خدايان قبلي چندان به فكر بشريت نبود! رحمان و رحيم بودن خداي محمد تنها شامل حال پيروان محمد ميشد و سايرين مستوجب قتل و غارت و تجاوز، همه چيز طبق برنامه پيش ميرفت

0 Comments:

Post a Comment

<< Home