بي خود

Monday, March 20, 2006

نوروز

اين هم از امسال! فقط چند ساعت ديگر باقي است تا عددي ديگر به تعداد سالهايي كه حسرت گذشتنش را ميخوريم اضافه شود. براي تا آخر عمر پس انداز حسرت خوردن داريم، حسرت فرصتهاي رفته و دريغ لحظه هاي گذشته. ديگر كافيست، مابقي را اختصاص دهيم به ايجاد فرصتهاي جديد و لذت لحظه هاي جديدتر
نميدانم نوشته زيباي شريعتي درباره نوروز به صورت مستقل يا در قالب مجموعه مقالات چاپ شده است يا نه، ولي در انتهاي "هبوط در كوير" ميتوانيد بيابيدش. چه مخالف شريعتي باشيم چه موافقش، "نوروز" نوشته زيبايي است كه حتي كسلترين ها را نيز بر سر شوق مياورد
قسمتهاييش را بخوانيد و از اعجاز قلم نويسنده اي كه از هر قشر و طبقه و منطقه اي! دوست و دشمن داشته و دارد، ‌لذت ببريد
نوروز
سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز يك جشن ملي است، جشن ملي را همه ميشناسند كه چيست، نوروز هرساله بر پا ميشود و هرساله از آن سخن ميرود. بسيار گفته اند و بسيار شنيده ايد، پس به تكرار نيازي نيست؟ چرا، هست. مگر نوروز را خود مكرر نميكنيد؟ پس سخن از نوروز را نيز مكرر بشنويد. در علم و ادب تكرار ملال آور است و بيهوده، عقل تكرار را نمي پسندد، اما احساس تكرار را دوست دارد، طبيعت تكرار را دوست دارد، جامعه به تكرار نيازمند است، طبيعت را از تكرار ساخته اند، جامعه با تكرار نيرومند ميشود (سنت از اين مقوله است) ، احساس با تكرار جان ميگيرد و نوروز داستان زيبايي است كه در آن ، طبيعت، احساس و جامعه هر سه دست اندر كارند
نوروز كه قرنهاي دراز است بر همه جشنهاي جهان فخر ميفروشد، از آن رو "هست" كه يك قرارداد مصنوعي اجتماعي و يا يك جشن تحميلي سياسي نيست، جشن جهان است و روز شادماني زمين، آسمان و آفتاب، و جو شكفتن ها و شور زادن ها و سرشار از هيجان هر آغاز
جشن هاي ديگران، غالباً انسانها را از كارگاهها، مزرعه ها، دشت و صحرا، كوچه و بازار، باغها و كشتزارها، در ميان اتاقها و زير سقفها و پشت درهاي بسته جمع ميكند. كافه ها، كاباره ها، زيرزمينها، سالنها، خانه ها، در فضايي گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زيبا از رنگ و آراسته از گلهاي كاغذي، مقوايي، مومي، بوي كندر و عطر. اما نوروز دست مردم را ميگيرد و از زير سقفها، درهاي بسته، فضاهاي خفه، لاي ديوارهاي بلند و نزديك شهرها و خانه ها، به دامن آزاد و بيكرانه طبيعت ميكشاند. گرم از بهار، روشن از آفتاب، لرزان از هيجان آفرينش و آفريدن، زيبا از هنرمندي باد و باران، آراسته با شكوفه، جوانه، سبزه و معطر از
بوي باران، بوي پونه، بوي خاك
شاخه هاي شسته، باران خورده، پاك
در آن هنگام كه مراسم نوروز را بپا ميداريم، گويي خود را در همه نوروزهايي كه هرساله در اين سرزمين برپا ميكرده اند، حاضر مي يابيم و در اين حال، صحنه هاي تاريك و روشن و صفحات سياه و سفيد تاريخ ملت كهن ما در برابر ديدگانمان ورق ميخورد، رژه ميرود. ايمان به اينكه نوروز را ملت ما هر ساله در اين سرزمين برپا ميداشته است، اين انديشه هاي پرهيجان را در مغزمان بيدار ميكند كه : آري، هرساله! حتي همان سالي كه اسكندر چهره اين خاك را به خون ملت ما رنگين كرده بود، در كنار شعله هاي مهيبي كه از تخت جمشيد زبانه ميكشيد، همانجا، همان وقت، مردم مصيبت زده ما نوروز را جدي تر و با ايمان بيشتري برپا ميكردند، آري، هرساله! حتي همان سال كه سربازان قتيبه بر كناره جيحون سرخ رنگ، خيمه برافراشته بودند و مهلب خراسان را پياپي قتل عام ميكرد، در آرامش غمگين شهرهاي مجروح و در كنار آتشكده هاي سرد و خاموش، نوروز را گرم و پرشور جشن ميگرفتند
تاريخ از مردي در سيستان خبر ميدهد كه در آن هنگام كه عرب سراسر اين سرزمين را در زير شمشير خليفه جاهلي آرام كرده بود، از قتل عام شهرها و ويراني خانه ها و آوارگي سپاهيان ميگفت و مردم را ميگرياند و سپس، چنگ خويش برميگرفت و ميگفت: "اباتيمار، اندكي شادي بايد"! نوروز در اين سالها و در همه سالهاي همانندش، شادي يي اينچنين بوده است، عياشي و "بي خودي" نبوده است، اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن اين ملت بوده و نشانه پيوند با گذشته اي كه زمان و حوادث ويران كننده زمان همواره در گسستن آن ميكوشيده است
نوروز همه وقت عزيز بوده است، در چشم مغان، در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شيعيان مسلمان. همه نوروز را عزيز شمرده اند و با زبان خويش، از آن سخن گفته اند. حتي فيلسوفان و دانشمندان كه گفته اند: نوروز روز نخستين آفرينش است كه اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در اين كار بود و ششمين روز، خلقت جهان پايان گرفت و از اين رو است كه نخستين روز فروردين را هورمزد نام داده اند و ششمين روز را مقدس شمرده اند
چه افسانه زيبايي، زيباتر از واقعيت! راستي مگر هركسي احساس نميكند كه نخستين روز بهار، گويي روز آفرينش است. اگر روزي خدا جهان را آغاز كرده است، مسماً آن روز ، اين نوروز بوده است. مسلماً بهار نخستين فصل و فروردين نخستين ماه و نوروز نخستين روز آفرينش است. هرگز خدا جهان را و طبيعت را با پاييز يا زمستان آغاز نكرده است. مسلماً اولين روز بهار، سبزه ها روييدن آغاز كرده اند و رودها رفتن و شكوفه ها سر زدن و جوانه ها شكفتن، يعني نوروز
...
علي شريعتي - اسفند 46

0 Comments:

Post a Comment

<< Home