نبوت - قسمت اول
مردان، وحشي و قداره بند، زنان، مظلوم و مذموم، ثروتمند، سرور و مولا، فقير، برده و اسير، اين تنها توصيف عرب جاهليت بود. در اين ميان مردي بود متفاوت، نه طاقت آدم كشي داشت و نه تاب تحمل خون ريزي. ديدن رنج و عذاب هم نوع، برايش دردناك بود، زنان را حيوان نميدانست و ناداني نوع عرب آزارش ميداد. اما چه ميكرد؟ جوان بود، تنها، نه قدرتي داشت و نه ثروتي؟ ناگريز از اين همه جهل و وحشت، افسرده و پژمرده، ترك جماعت كرد و بيابان نشين شد. شايد بدبختي و ذليلي قوم عرب فراموشش شود، كه نشد، او محمد بود
راه هاي زيادي را پيمود و روشهاي گوناگوني را آزمود. اما گوش عرب شنوا نبود، هيچ قول و قراري بيش از چند روز دوام نمي آورد، هيچ صلحي پايدار نبود، بوي خون همچنان عرب را مست ميكرد، هيچ تشويقي مانع زنده به گور كردن دختران و هيچ تنبيهي مانع قتل و تجاوز نمي شد، هيچ فايده اي نداشت، عرب آدم نميشد
اما محمد مأيوس نبود، فكرها در سر داشت، او كه گوسفندانش را آدم! كرده بود، نمي پذيرفت كه عرب آدم نشود. سرنوشت پيشينان را ميدانست، از دينها و مذهبهاي گذشته آگاه بود و خوب ميفهميد كه هيچ رسم و آيين و قرار و انديشه اي، عرب سخت جان و سنگ سر را نرم نميكند. تنها روزنه اميد، فقر بود و بس. تنها فقر بود كه ميتوانست انگيزه اي باشد براي تغيير روش زندگي و دگرگوني تفكر. تنها اميد رهايي از فقر بود كه عرب را به حركت وا ميداشت و كاميابي و خوشي تنها ترغيب ممكن
گروهي فقير و برده گرد هم آمدند، محمد به هدف زده بود
1 Comments:
بي صبرانه منتظر قسمت دوم هستيم
By Anonymous, at 9:39 AM
Post a Comment
<< Home